اگر توی دلم هیچ مهربانی نداشته باشم که خرجش کنم،

اگر صبح که بیدار میشوم توی بساطم یک لبخند نداشته باشم که بهش پیشکش کنم،

اگر وقتهایی که دمق و بی حوصله است آنقدر رئوف نباشم که صبوری کنم،

اگر دوست داشتنی را که خدا هر روز دارد توی وجودم شعله ورتر میکند، ببرم و توی هزار انبار تاریک دلم قایمش کنم و پایش نریزم

آن وقت می شوم فقیرترین و مفلس ترین آدم روی کره ی خاکی...


به بهانه "زنگ انشا" از فقر نوشتم...